نزدیک تر از رگ ...

ساخت وبلاگ

انسان به همه چیز فکر می کند

اما در معنای ژرف هیچ چیز تأمل نمی کند؟!

شایدم فکر و تأمل بی فایده باشد.

تا زمانش نرسد

انسان قادر نیست واقعیت ها را از دریچه دیگری ببیند .

گویی باید در شرایطی خاص قرار گرفت

تا درک درستی از حقایق را پیدا کرد.

"خدا از رگ گردن به ما نزدیک تر است"

این جمله را بارها شنیده ام .

بارها و بارها .

اما هیچ وقت به اندازه امروز

به طور واقعی درکش نکرده ام.

با همه وجود ، نزدیک تر از نزدیک

نزدیک تر از رگ و نفس هایم حضور خدا را در خود لمس کردم.

چه احساس غیرقابل وصفی است!

چه حال خوب غریبی است !

درست زمانی که گمان می کردم دست هایم

از دستان مهربانش جدا گشته است

چنان خود را به من نزدیک نشان داد که با خود پنداشتم

مگر از من دور بوده است که نزدیک حسش کنم؟!

او همیشه با من و در من بوده و هست .

اما خود را اسیر خواهش های نفس و آرزوهای دور و دراز کرده بودم و بودنش را دور می دیدم.

آری پر بودم از هیچ و تهی از همه چیز .

انسان چیزی ورای این جسم فانیست.

در کالبد هر انسان روحی پاک دمیده شده است

که پلیدی ها را تاب نمی آورد.

آنگاه که انسان جسم را با خطا ، آلوده می سازد

روح آرامش خود را از دست می دهد.

راز تمام بی قراری ها و نا آرامی های بشر

از آنجا سرچشمه می گیرد

که جسم را آلوده خواهش های نفس می کند.

جسم که آلوده شد ، روح درپیکر آلوده به بی قراری می رسد

کاش انسان به درک و تأملی عمیق در خود می رسید

تا این اندازه در دنیای فانی پرفریب

غرق خواهش های نفس نمی شد

و حضور خدا را همیشه و در همه حال

در خود نزدیک تر از رگ هایش حس می کرد...

" از دلنوشته های نگار "

تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی...
ما را در سایت تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fbibahaneh3029 بازدید : 30 تاريخ : شنبه 11 آذر 1402 ساعت: 19:33