بهار آمد...(پونه مقیمی)

ساخت وبلاگ

 هیچ تحویل سالی گذشته را تغییر نداد....
هیچ سالِ نویی،اندوه را کم نکرد ...
اما اتفاق دیگری افتاد...
با هر تحویل سال بیشتر به زندگی اعتماد کردم
و هر سال بیشتر سکوت کردم...
و بیشتر درونم را پیدا کردم....
هر سالِ نو بیشتر مسیرم را فهمیدم...
و بیشتر به ناپایداریِ دنیا دل دادم....
اکنون، ناپایداری دنیا و البته آدم ها و رابطه‌ها،
بزرگترین استادانم هستند....
نمی دانم سرنوشت وجود دارد...
یا همه‌ی اتفاقات تصادف است...
شاید هم هر دو با هم وجود دارند...
کنجکاو هم نیستم که بدانم!
فقط می دانم،
اگر هر اتفاق و درد فرصتی باشد ...
برای پیدا کردنِ ضعف‌های خودمان...
زندگی به شدت جذاب می شود...
شبیه به یک پازلِ عمیق با فرصتی محدود...
که مهم این است ...
در انتها چقدر از خودت را پیدا کرده باشی...
همین پازل ما را ...
بر روی خودمان متمرکز خواهد کرد ...
نه بر تفسیرِ دیگران...
ملال زندگیِ روزمره را کم خواهد کرد...
تحمل ما را بیشتر خواهد کرد...
و به ما درک کردنِ عمیق را خواهد آموخت....
اگر ما انسانها معنا و بصیرتمان را ...
به اتفاقات تغییر دهیم ...
آنگاه تمام دردهای زندگی ....
تبدیل به تجربه‌ هایی ارزشمند می شوند که ما را ...
در اکنون تبدیل به آدمی غنی‌تر...
عمیق‌تر ...
و آرام‌تر می کند....
به همان اندازه که می توانیم ....
با پوچی و ناامیدی به جریان زندگی ...
و اتفاق‌هایش نگاه کنیم...
به همان اندازه هم می توانیم به آن معنا ببخشیم...
این یک انتخاب است ...
که به زندگی شبیه به مسیری برای رشد ...
و پیدا کردن خودمان نگاه کنیم ...
یا شبیه به اتفاقی ...
که در آن گیر کرده ایم ...
و مجبور به تحمل اش هستیم....

تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی...
ما را در سایت تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fbibahaneh3029 بازدید : 116 تاريخ : شنبه 10 فروردين 1398 ساعت: 19:08