شعر من جاده چالوس ، پرازپیچ و خم بی ردیفه
تو برام مثل شمالی ، لب دریام ساحل سرخ لباته
اون دریچه رو به قلبم ، جنگل سبز نگاته
من اسیر شالیزار خنده هاتم ، اون برنج های ردیف رو لباته
چشماتو تا که می بندی ، برا من غروب دریاست
تو غروب زرد چشمات ، دل من با تو چه تنهاست
گل احساس وجودم ، ریشه کرده تو دلت
شب که از راه می رسه ، سبز می شه روی تنت
بارون بوسه هات ، می خوره روی لبام
غنچه خنده هام ، باز می شه روی لبت
همه احساسم ، جمع می شه روی لبم
دونه دونه شکوفه ، می ریزه روی تنت
"از دلنوشته های نگار"
تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی...برچسب : نویسنده : fbibahaneh3029 بازدید : 162