همیشه وقتی از تکرار و فشارهای زندگی خسته می شدم
دل به جاده می سپردم و راهی سفر می شدم .
کجا و با کی برام مهم نبود .
مهم این بود که مدتی دور بشم
از همه آنچه که برام خسته کننده شده بود .
و همیشه بعد سفر به آرامش می رسیدم
باز می گشتم با کوله باری از تجربه و زندگی رو از نو آغاز می کردم.
اما این بار دیگه هیچ سفر و همسفر و مکانی نمی تونه منو آرام کنه.
دلم سفر می خواد .اما یک سفر متفاوت
اقیانوس باشه و من و یه قایق
یه قایق که منو ببره تا به یه جزیره ناشناخته
به دور از همه آدم ها
دور از همه اون هایی که می شناسم
و برام یادآور خاطره های تلخ و شیرینن
به دور از همه آدم هایی که نمی شناسم
و ممکنه روزی در زندگیم پا بذارن
و بشن یه بخش از زندگیم .
دلم می خواد قایق کوچک تنهاییم
منو به دورترین و ناشناخته ترین جزیره دنیا ببره
و دور بشم از همه آرزو ها و رویاهای دست نیافتنی
سفر کنم و برسم به جایی که غیر از خودم و تنهاییم
و ذهنی خالی و قلبی تهی
از همه آنچه منو پابند زمان و مکان کرده کس دیگه ای نباشه
آنقدر دور بشم که دیگه کسی روبه خاطر نیارم
و دیگه به کسی فکر نکنم
گاهی برای همیشه ماندن باید رفت .
بی همسفر راهی سفری دور و درازم
سفری به جزیره اسرارآمیز فراموشی
با قایق خیال
در اقیانوس آرام بی خیالی ....
" از دلنوشته های نگار "
تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی...برچسب : نویسنده : fbibahaneh3029 بازدید : 113