آدم برفی ...

ساخت وبلاگ

آدم برفی...

چه آرامی !

چقدر تو ساکت و سردی !

چرا چیزی نمی گویی؟

سکوت سردت از چیست؟

تو هم چون من از اینکه آدمک گشتی ناشادی؟

آدم برفی ...

چرا تنها و غمگینی ؟

کجایند کودکانی که صبح با شادی

به دورت چرخ می خوردند ، می خندیدند؟

کجا رفتند آنانکه برای دلخوشی خود

از هیچ ، تو را آفریدند از برای هیچ ؟

آدم برفی

چه سان اینگونه شاد می خندی؟

تو که خوب می دانی

فردا که آفتاب مهربانی

از پس ابرهای تیره بی احساس سر برآرد

تو دیگر نیستی ، رفتی ...

آدم برفی

به چه می خندی؟

به دنیای سیاه من که نهان در این سپیدی هاست می خندی؟

تمام آرزوهایم را خزان عمر بر باد داده است

منم آن تک شاخه امید خشک به جا مانده که

با سردی برف و یخ هم آغوش گشته است.

آدم برفی

چه خوشبختی

که یکرنگی

در این دنیایی که دل ها

پر از نیرنگ است و دو رنگی .

بخند ای آدمک برفی ، بخند

بخند بر منِ دلتنگ احساسی

که غمخانه کرده ام بر خود

دنیایی که خالی نیست از شادی

تو خوب می دانی

شادی با دلخوشی همواره هم بازیست

و می خندی چو می دانی

عمر غم و اندوه کوتاه است

زمستان تا ابد هم ماندنی نیست...

" از دلنوشته های نگار"

تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی...
ما را در سایت تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fbibahaneh3029 بازدید : 78 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 ساعت: 16:14