تولدی دیگر...

ساخت وبلاگ

گذر عمر هرگز از تاختن دست بر نداشته است.

می تازد ، می رود و می گذرد.

و اینک در تولدی دیگر با حیرت از این همه گذر

چشم دل را به نظاره گشوده ام

تا به ژرفای معرفتی از خود و از این جهان هستی

و این همه آمد و شد دست یابم.

سرگردان چون پر کاهی در دست باد

از وسوسه ها ، شک و تردید ، وهم و گمان می گذرم

تا با خشوع در برابر ذات قدرت بی حدش به یقین برسم

که این همه تاختن را هدفی والاست برای رسیدن .

رسیدن به حقیقت انسان

و سیر تکامل خویش

تا رسیدن به کمال نهایی.

زمستان می گذرد .

چشم به دنیا می گشایم.

بهار می رسد.

و زندگی نیست جز گذری بر مدار پرتکرار زمان.

این قافله عمر است که می گذرد

و من که با شوق و رغبتی به دور از تلاطم ها و غرور و خودبینی

ساز و برگ سفری را مهیا ساخته ام تا با تکیه گاهی از صبر

پیوند دهم این روح سرگردان و دل مضطرب را به اصل ذات بی حدش .

هر روز که می گذرد بیش تر از پیش در می یابم تا چه حد دنیا هیچ است

و در هیچی این عروس هزار رنگ چه حد

در پوچی آرزوهای محال و دور و درازش غرق شدم.

و اینک بعد گذر سال ها ، وقتی به روزهای پشت سر خود نگاه می کنم

می فهمم تا چه اندازه آن همه اضطراب ها و ترس ها

دلهره ها و غم هایم بی معنا بودند.

شکوه ای از گذشته و حسرت هایش ندارم.

اکنون که به چشم بصیرت دنیا را می نگرم می دانم که

نباید اسیر آرزوهای دور و دراز شد.

چرا که هر آن چنگال حوادث روزگار بر لذت ها و خوشی ها چنگ می اندازد

و هراس از غم ها و رنج ها بر زندگی سایه می افکند

و فرصت ها را از من می گیرد ...

" از دلنوشته های نگار "

تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی...
ما را در سایت تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fbibahaneh3029 بازدید : 72 تاريخ : شنبه 20 اسفند 1401 ساعت: 15:29