راز بید مجنون...

ساخت وبلاگ

انتهای خیابان صبح

می رسید به کوچه بن بست شب .

همان گذری که

لیلی زیر تک درخت بید ،

خورشید را لای موهایش پنهان کرد.

و بید ، مجنون شد .

حال سال هاست

که لیلی از خواب شیرین شاخه ها رفته است

و ماه نشانی اش را به کسی نداده است.

دیر زمانیست پنجره چوبی انتظار ،

راز سرگردانی بید را می داند

و گیسوی همیشه پریشانش را در باد

به تماشا نشسته است

که دیگر هیچ پرنده ای در قلبش

آشیان نساخته است ...

"از دلنوشته های نگار"

تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی...
ما را در سایت تنــــــــــــــدیس تنهــــــــــــــایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fbibahaneh3029 بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 8 خرداد 1403 ساعت: 13:09